اگه دلم تنگ میشه خیلی برات منو ببخش
اگه نگام گم میشه تو شهر چشات منو ببخش
منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمارم
اگر همهش پیش همه بهت میگم دوست دارم
منو ببخش اگه برات سبد سبد گل میچینم
منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب میبینم
منو ببخش اگه تو رو میسپارمت دست خدا
اگه پیش غریبه ها بجای تو میگم شما
منو ببخش اگه واسه چشمای تو خیلی کمم
تو یه فرشته ای و من خیلی باشم یه ادمم
منو ببخش اگه فقط بشی مال خودم ببخش اگر خیلی کمم ولی زیادی عاشقت







عمری گذشت و عشق تو از یاد من نرفت
دل ، همزبانی از غم تو خوب تر نداشت
این درد جانگداز زمن روی برنتافت
وین رنج دلنواز زمن دست برنداشت

تنها و نامراد در این سال های سخت
من بودم و نوای دل بینوای من
دردا که بعد از آن همه امید و اشتیاق
دیر آشنا دل تو ، نشد آشنای من

از یاد تو کجا بگریزم که بی گمان
تا وقت مرگ دست ندارد ز دامنم
با چشم دل به چهره خود می کنم نگاه
کاین صورت مجسم رنج است یا منم ؟

امروز این تویی که به یاد گذشته ها
در چشم رنجدیده من می کنی نگاه
چشم گناهکار تو گوید که ” آن زمان
نشناختم صفای تورا “ – آه ازین گناه !

امروز این منم که پریشان و دردمند
می سوزم و ز عهد کهن یاد می کنم
فرسوده شانه های پر از داغ و درد را
نالان ز بار عشق تو آزاد می کنم .

گاهی بخوان ز دفتر شعرم ترانه ای
بنگر که غم به وادی مرگم کشانده است .
تنها مرا به ” تشنه طوفان “ من مبین
ای بس حدیث تلخ که ناگفته مانده است .

گفتم : ز سرنوشت بیندیش و آسمان
گفتی : ” غمین مباش که آن کور و این کر است “ !
دیدی که آسمان کر و سرنوشت کور
صدها هزار مرتبه از ما قوی تر است شدم



 

گفتی : که می بوسم تو را

گفتم : تمنا می کنم

گفتی : اگر بیند کسی !!

گفتم : که حاشا می کنم

گفتی : اگر از بخت بد اگر ناگه رقیب آید ز در ؟؟

گفتم : که با افسونگری او را ز سر وا می کنم

گفتی :که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم : که با یغما گران باری مدارا می کنم

گفتی : که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم : که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

گفتی : اگر از کوی خود روزی تو رو گویم برو؟؟

گفتم : که  صد سال دگر امروز و فردا می کنم


 

یار عزیزم, امروز که عشق را می نویسم, نمی دانم چرا با تو سخن آغاز کردم ؟ اینها همه پرسش هاییست که من پاسخی برای هیچ یک از آنها ندارم و هنگامی که پافشاری بیشتری از خود نشان می دهند, در پاسخ لبخندی می زنم یا اشکی در چشمم حلقه می زند. می خواهم شکوه کنم, اما مثل اینست که کلمات بر روی لب هایم می سوزند و دود می شوند...هزاران غم در وجودم شکوه می کند, کدام را می توان بر قلم آورد ؟.....
پیش از تو در دل من چیزی جز نامیدی نبود, در درون من شبی سیاه کمین کرده بود, شبی بی ستاره, شبی همچون آیندهای بی امید, فقط بوسه های تو بود که به من امید داد, تو به یادم آوردی که زنده ام, و با تو پی بردم که در سینه’ من هم قلبی می تپد که نوایی دل انگیز دارد........اگر شبهایم را در گیسوان تو می ریختم, اگر بامداد روشن را در لبخند تو می دیدم, اگر تنها تو را داشتم و نه هیچکس دیگری را, اگر این گرگهای گرسنه دست به دست هم نمی دادند تا تو را از من بگیرند, چقدر خوشبخت بودم. هرگاه تو را به یاد می آورم, گذشته را گریان, حال را مشوش و آینده را می بینم که از ورای آسمانها به من لبخند می زند.
امروز می خواهم با خدای بزرگ راز و نیاز کنم. کاش خدای من همان بود که در کودکی می شناختم, همان خداوندی که هم دم شبها و هم صحبت روزها و دم ساز تنهاییم بود, کوچک و مهربان و من فقط یکی دو بار او را می دیدم.......خدایا خدایا, کاش هرگاه پای عشق در میان می آمد, سر گرگ هایی که کامیابی را می درند از تنشان جدا می شد, کاش هرگاه پای عشق در میان می آمد, هرچه سنت فرسوده است از میان بر می خواست, همچنانکه هرگاه خورشید بتابد هر پرتو دیگری از روشنی باز می ماند. خوشا به حال نسیم, چه آزادند نسیم های بامدادی که به هر گلی می خزند و گیسوان زیباترین ها را نوازش می کنند.
امروز که این نامه را می خوانی, من به خواهش دل رسیده و با آفتاب از این دنیا رفته ام. دلم می خواهد اگر مردم از خوبان جز من کسی در فکر تو نماند. آرزو دارم آتش عشق مرا با پر و بال شعر در جهان سر بدهی و دلهای تاریک را روشن کنی تا عشاق بدانند که در سوختن لذتیست که در کامیابی نیست.
خدایا خدایا نفرین تو بر کسانی که دستهای خود را به خون انسانهایی آلوده کرده اند که فقط جرمشان عاشقی بوده. ای کسانی که در راه عشق مغلوب گرگهای گرسنه گشته اید, ای کسانی که در راه عشق گرفتار ضربات تازیانه گشته اید و جان خود را از دست داده اید, این را بدانید که با وجود طوفان های شدید, زندگی در درختان جاریست. و تو ای شاهد زخمهای عاشقان, بیهوده بر مرگ آنها گریه مکن, زیرا آنانکه با عشق می میرند,
هرگز نمرده
اند
...............

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 21:49

پژمان چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 15:23 http://www.sportboy.blogsky.com

سلام !! افرین!! موفق باشی!!

ارمیتا شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:28 http://www.ehsas-man.blogsky

خیلی باحا ل د بود موفق باشی . خدا کنه منم یه روز مثل تو موفق باشم. خدایی حال کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد